تدبر در قرآن
فرجامِ ارتداد
شجرة لعنت شده در قرآن
سرانجام در سال چهل و نهم هجری قمری مصادف با شهادت امام حسن مجتبی(ع)، دیگر رؤیای صادقة پیامبر(ص) به تمامی تعبیر شده بود و منبر رسول خدا(ص)، اریکه ای بود که بوزینگان بر آن بالا و پایین می رفتند – شهید آوینی کتاب فتح خون.
خداوند اصرار داشت که اسرار پشت پردة این رؤیا را فاش نماید. پس در کتابش از آن سخن گفت:
… وَ مٰا جَعَلْنَا اَلرُّؤْيَا اَلَّتِي أَرَيْنٰاكَ إِلاّٰ فِتْنَةً لِلنّٰاسِ وَ اَلشَّجَرَةَ اَلْمَلْعُونَةَ فِي اَلْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمٰا يَزِيدُهُمْ إِلاّٰ طُغْيٰاناً كَبِيراً ﴿الإسراء، 60﴾
اَلشَّجَرَةَ اَلْمَلْعُونَةَ فِي اَلْقُرْآنِ با آن الف و لامِ معرفه اش دقیقا اشاره به رگ و ریشه ای مشخص و معروف داشت. همان «قومِ لعنت» که بارها و بارها در جای جای قرآن مورد لعن و نفرین قرار گرفته بودند و برای جامعة اسلامی شناخته شده بودند.
بخاطر پیمان شکنی هایشان – فَبِمٰا نَقْضِهِمْ مِيثٰاقَهُمْ لَعَنّٰاهُمْ … ﴿المائدة، 13﴾
بخاطر اینکه می گویند دست خدا بسته است – وَ قٰالَتِ اَلْيَهُودُ يَدُ اَللّٰهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِمٰا قٰالُوا … ﴿المائدة، 64﴾
بخاطر عمدی که در غفلت زدگی قلبی دارند – وَ قٰالُوا قُلُوبُنٰا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اَللّٰهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً مٰا يُؤْمِنُونَ ﴿البقرة، 88﴾
حتی در لسان داود و عیسی(ع) هم «قومِ لعنت» بودند – لُعِنَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرٰائِيلَ عَلىٰ لِسٰانِ دٰاوُدَ وَ عِيسَى اِبْنِ مَرْيَمَ … ﴿المائدة، 78﴾
اَلشَّجَرَةَ اَلْمَلْعُونَةَ ، اَلشَّجَرَةَ اَلْمَلْعُونَةَ ، اَلشَّجَرَةَ اَلْمَلْعُونَةَ فِي اَلْقُرْآنِ – همان قوم لعنت در قرآن … و حالا در رؤیای پیامبر(ص).
رؤیایی هولناک
ماجرا از این قرار بود که روزی رسول خدا(ص) بر روی منبرشان به خواب سبکی فرو می روند. در واقع خداوند این خواب را به حبیبش نشان می دهد: اَلرُّؤْيَا اَلَّتِي أَرَيْنٰاكَ … ﴿الإسراء، 60﴾
خواب می بینند که مردمانی همچون بوزنگان بر منبر مبارکشان بالا و پایین می روند.
وقتي كه بیدار شدند آنقدر نارحت بودند که نقل شده است که بعد از دیدن این رؤیا به قدری ناراحت شدند که تا زنده بودند، دیگر کسی ایشان را خندان ندید[1].
سرانجام در سال چهل و یکم هجری قمری، رؤیای رسول خدا(ص) تعبیر شد و بنی امیه(لعنت الل علیهم) از منبر ایشان بالا رفتند[i].
بوزینگان
روایت می گوید بوزینگان و تاریخ شاهد افتادن منبر پیامبر(ص) به دست بنی امیّه است. اما قرآن پشت پردة این دو را فاش کرده است و می فرماید: اَلشَّجَرَةَ اَلْمَلْعُونَةَ فِي اَلْقُرْآنِ. در واقع این دولتِ پنهان یهود است که در نقاب بنی امیّه بر سر کار آمده است.
همان قومی که در تاریخ، ننگِ مسخ به میمون بر پیشانیشان ثبت است – همان میمونهای دیروز ـ خیلی زود بر منبر پیامبر(ص) نشستند؛ درست همانگونه که پیامبر اکرم(ص) در رؤیای صادقة خویش رؤیت فرموده بودند.
دقت شود که سگها از منبر بالا نرفتند. صحبت از اسب و قاطر یا گرگ و فلان حیوان درنده نیز نیست. انگشت اتهام در این رؤیای صادقه به سمت بوزینگان است و بوزینگان در لسان قرآن اشاره به قوم مشخص و خاصی است.
بهمین خاطر است که امام صادق(ع) در فرازهای زیارت عاشورا وقتی که به شمر(لع) میرسند فقط خودِ شمر را لعن مینماید اما هرجا که صحبت از مروان و یزید و معاویه و اینهاست، آل و خاندان و شجرة آنها را مورد لعن و نفرین قرار میدهد.
دوستی با یهود کار را به جایی رساند که میمونها ـ در نقاب بنیامیه ـ منبر پیامبر(ص) را غصب کردند.
قومِ لعنت
یهود همانهایی بودند که دستشان به خون پیامبران خدا آغشته بود و خداوند قبلا از چهرۀ وحشی و پلید آنها رونمایی کرده بود که:
- وَ يَقْتُلُونَ اَلنَّبِيِّينَ بِغَيْرِ اَلْحَقِّ [2]
خداوند برای زمین و زمان جار زده بود که اینها یک چنین حرامیانی هستند و هشدار که مبادا با اینها دوستی کنید.
- يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ … |مائده 51|
هزار بار خداوند فریاد زد که ای مردم، ای جامعة ایمانی، من از دست اینها عصبانی هستم:
- وَ بٰاؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اَللّٰهِ
- اینها غضب و خشم مرا خریده اند
جدی نگرفتن هشدارهای خدا
اما هشدار خدا در جامعه جدی گرفته نشد. همان میمون هایِ پیامبر کُشِ تاریخی، آمده بودند تا در کربلا همه چیز را یکسره کنند و نسل سلالة نور را یکجا در کربلا قطع کنند. فلذا وقتی سِرجونِ یهودی که وزیر یزید(لع) بود متوجه گردید که امام سجاد(ع) هنوز در قید حیات هستند بلافاصله با تعجب می پرسد:
- مگر همة علی ها (اشاره به همة فرزندان امام حسین ع) در کربلا کشته نشدند؟!
آن روز که خداوند به پیامبرش(ص) آیه 54 مائده را نازل کرد شاید خیلیها هنوز حواسشان به عمق فاجعه نبود. اما در محرم الحرام سال 60 هجری قمری، وقتی که خون خدا را بر زمین ریختند و سر مبارک فرزند پیامبر(ص) را بریدند و بعد شادمانه بر سر نیزههایشان به اهتزاز درآوردند .. آن روز روشن شد که خداوند چه منظوری داشت.
این است آخر و عاقبتِ به شوخی گرفتن و جدّی نگرفتن هشدارهای خداوند برای جامعة ایمانی.