خداشناسی ما …
خداشناسی درس مهمی است. نباید در کلاس ابتدایی درجا بزنیم. مانند فرشته های روز اول ابتدایی نباشیم که پرسیده بودند خدایا ما سر در نمی آوریم که این آدم(ع) برای چه آفریده شده است؟
اوج خداشناسیِ ملائک – در آن روز – تسبیح و تقدیس بود. ولی خیلی زود خداوند متوجهشان کرد که خدایی که یکی بیشتر نیست، اسمائی دارد – اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ – لَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ ﴿طه 8﴾
خیلی زود متوجه شدند که عالم به کسی که بتواند « أَسْمٰاءِ هٰؤُلاٰء » را إنباء کند محتاج تر است تا فقط اهل تسبیح و تقدیس – وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْمٰاءَ كُلَّهٰا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى اَلْمَلاٰئِكَةِ فَقٰالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمٰاءِ هٰؤُلاٰءِ إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ ﴿البقرة، 31﴾
میخواهیم واژههایی که در این دو آیه ۱۳۴ و ۱۳۵ سوره طه است را تصویری صحبت کنیم. یک نگاه تصویری به دو آیة آخر سوره طه.
بتدریج عذاب هلاکت در همه جا مستولی میشود – بتدریج. قرار نیست که همان ماه اول همه هلاک شوند بنابراین ماجرا مشمول تدریج خواهد شد واگرنه دوران آخرالزمان معنی نخواهد داشت.
فرض کنید یک «أَلْفِ شَهْرٍ» یعنی هزار ماه برزخی به طول بیانجامد یعنی 83 سال به حساب سالهای برزخی. بهتدریج خداوند فتیلیة عذاب را بالا و بالاتر میکشد. زیاد میشود و زیادتر. افراد زیادی نجات پیدا میکنند اما با این حال شرایط بسیار سخت است.
تصور کنید در شهری هم جوار با یک کوه آتشفشان، ناگهان آتشفشان شروع به فعالیت کند. این نیست که در لحظه اول همه اهالی شهر نابود شوند. ابتدا تهدیدها و اذیتها شروع می شوند: دود گوگرد، پرتاب قطعات مذاب و اصابت به جاهای از شهر، فوران آتش، گرما، خفگی، خاکستر کثیف و غیره. کسانی خودشان را نجات دادهاند و عدهای نیز در حال خروج از شهر هستند.
در چنین شرایطی صحبت از فَسَتَعْلَمُونَ می شود. در یک شرایط فشار که در به در دنبال راه نجات هستید و به چه کنم چه کنم افتاده اید: فَسَتَعْلَمُونَ. آیا راه نجاتی وجود دارد؟ آیا راه امنی وجود دارد؟ این دغدغه شماست.
خداوند واژة فَسَتَعْلَمُونَ را در یک شرایط عادی خرج نکرده است. در شرایط عادی راه نجات چه ضرورت و معنایی دارد؟! چه قیمتی دارد؟! هر چقدر هم بگویند که آهای یک راه نجات وجود دارد؛ در شرایط عادی می گویید: من راه نجات میخواهم چهکار؟ نجات از چه؟ راه نجات؟ باشد، شما خودت برو!
پس شما این واژه فَسَتَعْلَمُونَ را در صحنه تصور کنید، در صحنهای که عذاب هلاکت مستولی است، همه دنبال راه نجاتاند؛ آیا راه نجاتی وجود دارد؟ آیا میشود کسانی نجات پیدا کنند؟ اینجا فَسَتَعْلَمُونَ پررنگ میشود. یکی میآید میگوید: بله، راه نجاتی وجود دارد. کو؟ کجا؟ به چه صورت؟ حالا شما کنجکاو میشوید، نیاز در شما ایجاد شده است، نیاز در شما پررنگ است، شما کنجکاو شدید. راه نجاتی وجود دارد، یک کسانی هستند، یک مسیری وجود دارد؛ آن مسیر چیست؟ می فرماید: الصراط. یک صراطی که السّوی است.
خداوند نفرمود طریق، نفرمود سبیل بلکه از این مسیر با عنوان الصِّراطِ دارد یاد میکند. موضوع این نیست که یک تونل مخفی وجود دارد، موضوع این نیست که این چند تا سپر را بالا سرت بگیر و به زور خودت را نجات بده.
در آن شرایط بسیار سخت که جان ها به لب می رسد، کسی میگوید راه نجاتی وجود دارد. می پرسیم چه راهی؟ در پاسخ واژه ای را به کار می بردکه بسیار آرامش بخش است.
صراط یعنی یک شاهراه، یک اتوبان، یک اتوبان خیلی پروپیمان، به زبان امروزی بخواهیم بگوییم کاملترین نوع اتوبان که نظیرش را کسی ندیده است. واژهای که خداوند به کار میبرد حاکی از نوع روش نجات یا مسیر نجات است. صراط یک چنین چیزی است.
این خودش یک معجزه است! یک صراط برای نجات وجود دارد، یک صراط برای برون رفت از عذاب، یک صراط برای اینکه شما این مثلا 83 سال را عبور کنید و به سرانجام مقصود برسید! میگوییم: آخدا! دستت درد نکند. این تخیلی که ایجاد کردی به من آرامش دادی؛ اصلاً خود این فکر به آدم آرامش میدهد. خدا را شکر! اما عزیز من این یک تخیّل نبود ها! خداوند این را در قرآن دارد مطرح میکند!
همینطور نگوییم که أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ یعنی یاران راه راست. دقت کنیم که خداوند با چه سیاقی و در چه فضایی این عبارتش را دارد خرج میکند: در فضایی از عذاب هولناک هلاکت در آخرالزمان که بشریت را در برگرفته است. بیاییم اول الصِّراطِ را صحبت کنیم، بعد السَّوِيِّ را، تا سرآخر ببینیم أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ چیست؟
در سینما گاهی میبینیم که مثلا زمین زیر پا دارد تکه تکه میشود، از آسمان دارد سنگ میبارد، و انسانها با چنگ و دندان دارند خودشان را نجات دهند. اما شما میدانید که همهاش فیلم است و جای جای ماجرا ناشی از تخیّل و توهّم کارگردان است. اما یک لحظه دقت کنیم که چیزی که خداوند در آیات 134 و 135 دارد مطرح میکند یک تخیّل نیست، و ما با یک حقیقت قطعی در آینده مواجه هستیم. غرض اینکه کاملا تصویری به این آیات نگاه کنیم و مدتی روحاً و ذهناً در درون این دو آیه زندگی کنیم.
در فیلمهای سینمایی با اتفاق یا شانس و اقبال آدمها نجات پیدا میکنند. همه چیز زائیدة تخیل و توهم کارگردان و فیلمنامه نویس است. اما در آیه ۱۳۵ سوره طه اینطور نیست و نظامی وجود دارد. در آیه 135 طه، آدمها نظاممند نجات پیدا میکنند. هستی نظاممند است و بر اساس شانس و اقبال نیست.
یک صراط وجود دارد. در شرایط عذاب آخرالزمان یک صراط وجود دارد. نه اینکه در جغرافیای خاصی باشد. صراط را مکانی نگاه نکنید. در عمل اینطور است که هر جای زمین باشید، این صراط میتواند در پیش روی شما باشد و شما در آن قدم بگذارید. یک مثال بلاتشبیه اینکه وقتی میگوییم خط امام یا خط انقلاب، منظورمان یک خط هندسی نیست. اقلیدسی نگاه نمیکنیم. مثلا میگوییم خط انقلاب خطی است که هر کسی درون آن قرار بگیرد چنین و چنان خواهد شد. صراط نیز یک مقوله مکانی است.
مفهوم صراط در شرایط عذاب هلاکت آخرالزمان یعنی چه؟ یک مسیر امنی که به سرانجام نجات منتهی میشود و نه یک جاده بیهدف به ناکجا آباد بلکه مسیری مطمئن به سرمنزل نجات. نه مسیری پنهانی، نه یک نقب، نه یک تونل، نه یک روش مخفی بلکه صراط با آن الف و لام معرفه در ابتدایش رقیقاً شبیه یک اتوبان در معرض دید است،
دعوت میکنند اگر میخواهید تردد کنید، از اتوبان تردد کنید. بلاتشبیه – دو طرف اتوبان نردههایی میگذارند که مردم حفاظت شوند، ماشینها حفاظت شوند. انواع تدابیر امنیتی در اتوبان دیده میشود، تابلوهای راهنمایی رانندگی، بهترین آسفالت، باندهای مختلف، اتوبان شش بانده یا هشت بانده، … و خلاصه اینکه همه چیز در صراط کامل و در اوج خودش است. میگوییم: عجب! آیا واقعا در آخرالزمان چنین چیزی وجود دارد؟! این اصلاً در تفکر و ذهنیت و معارف ما نیست و نبود که نبود!
در ساختار اندیشة ما نهایتا یک منجی آخرالزمانی وجود داشت اما صحبتی از راه نبود. آخرالزمان در ذهنیت ما مقارن با حوادث، فتنهها، طوفانهای معصیت و گناه، درگیری با اجنه و جانواران دخانی و اینها بود و خبر از چیزی به نام صراط نداشتیم.
در این آیه ببینید، شخص منجی بهجای خود، یک اتوبان امن هم وجود دارد. حتی تصورش هم قشنگ است و روزنة امیدی ایجاد میکند اما وقتی سراغ آیه ۱۳۵ طه میآییم، میبینیم نه، این یک داستان و تخیل نیست. این داستانسرایی داستانسرایان نیست. این یک تخیل تخیلپردازان نیست. خداوند از یک حقیقت دارد پرده برداری میکند: اتوبان امن در شرایط آخرالزمان!
شما تصور کنید – یک تصور خیالی – در شرایطی حاکمیت داعش در عراق و سوریه شدید شده و مرزها امن نیست آنگاه یک اتوبان امن وجود داشته باشد که از دل عراق و سوریه بگذرد و سپس از وسط مناطق شغالی فلسطین از میانة صهیونستهای وحشی رد شود و آخرش به درب خانة حزب الله لبنان برسد.
میگویند داعشیها به هیچ وجه نمیتوانند به این اتوبان تعرض کنند. صهیونیستها با آن همه ادعا حتی نمیتوانند به این اتوبان چپ نگاه کنند. راحت برو اربعین بعد برو زیارت عتبات سوریه و آخرش از دل صهیونیستها به دیدار سید حسن نصرالله برو.
میگوییم مگر میشود؟ مگر امکان دارد؟ جایی که داعشیها اینقدر با توحش دنبال شیعیان میگردند که آنها را بکُشند، شما میگویید یک اتوبان امن وجود دارد؟ از شدت ناباوری خندهتان میگیرد. مگر میشود؟ یک چیزی بگویید که شدنی باشد، یک چیزی بگویید که عقلانی باشد، منطقی باشد؛ قبول کردنش سخت است.
همین مثالی که قبول کردنش سخت است، اتفاقا صدها و هزاران مرتبه ناباورانهتر از آن را خداوند در آخرالزمان قرار داده است.
ببینید آیة 135، بدون آیة 134 چقدر بی معنا می شود. برداشت از آیات بدون در نظر گرفتن پیوستگی برداشت ضعیفی خواهد شد. در شرایطی که باران شدائد چون گدازه های کوه آتشفشان دارد میبارد، یک صراط وجود دارد. در شرایطی که در آیة 134 به تصویر کشده شده است، یک الصراط وجود دارد.
اینطوری به این آیات نگاه کنیم: این عذاب هلاکت آخرالزمان است، همه جا را میگیرد، انسانها خیلیهایشان ناامید میشوند، از درون خانه انسان خطر میجوشد و بالا میآید، بعضی وقتها از درون تن آدمها یک موجودی سر در میآورد، در این شرایط یک صراط وجود دارد.
آخرالزمان طبق سوره قدر به حسب برزخی هشتاد و سه سال (أَلْفِ شَهْرٍ) طول میکشد. عنایت داشته باشید، زمانش برزخی است، زمانش مادی نیست، چون سوره قدر در زمین مادی وارد نمیشود، در دنیا وارد نمیشود، در شب قدر است، شب قدر قوانینش برزخی است، «أَلْفِ شَهْر»ی که آنجا مطرح میشود، چون فضای بحث به مَطْلَعِ الْفَجْرِ میرسد، این هزار ماه، هزار ماهِ برزخی است، لذا در دنیا میتواند به دلایلی کمتر شود، میتواند به دلایلی بیشتر شود. اینکه چرا میگوییم آخرالزمان، هزار ماه [است]، در همان سوره دقت کنید إنشاءالله دلایلش را بدست میآورید.