خداوند در آیات 5 و 7 از دو مرتبه نابودی بنی اسرائیل خبر داده است. آیا این در آینده است یا در گذشته؟ …
تدبر در قرآن
قسمت اول
وعدة حتمیِ خدا به حبیبش
طبق آیة 5 سورة اسراء، اسرائیل توسط «عِباداً لَنا أُولي بَأْسٍ شَديدٍ» نابود خواهد شد. این وعدة خداست وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً. این وعدة خداست یعنی که قرار است در آینده محقق شود.
وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً یعنی خداوند دارد از اتفاقی در آینده برای پیامبرش(ص) رونمایی می کند نه از گذشته. قصّة اینجا، وعده ای است الهی که قطعاٌ مفعول واقع خواهد شد – وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً.
مقدمات معراج و پیش نیاز آن
خداوند اصرار دارد که قبل از معراج و عروجِ رسولش، پای او را به بیت المقدس بکشاند. بنابراین سورة اسراء این گونه آغاز می شود: سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي. آخِر برای چه؟ برای اینکه لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا؟ یعنی خداوند می خواهد چیزهایی را به او نشان دهد.
ای پیامبر، ای حبیبم، ابتدا بیا برویم بیت المقدس – مسجد الاقصی. قبل از معراج باید و حتما چیزهایی را برایت مشخص کنم. باید تکلیف چیزهایی در آینده محقق شود و به تو نشان دهم.
تمام ماجرا برای «لِنُرِيَهُ» است یعنی برای این است که خداوند می خواهد در برابر چشمان حبیبش ارائه ای داشته باشد و رونمایی کند.
ای حبیبم، ببین و خوب نگاه کن. به وعده ای که محققاٌ مفعول خواهد شد نگاه کن. بنی اسرائیل به دست «عِباداً لَنا أُولي بَأْسٍ شَديدٍ» نابود خواهند شد – آن هم دو مرتبه.
عِباداً لَنا أُولي بَأْسٍ شَديد
پهلوانانی که اولاٌ عباداٌ، یعنی عبد هستند. ثانیاٌ «لَنا» هستند یعنی به شدت متعلق به ما هستند. به شدت خدایی هستند.
نه فقط عبد هستند و نه فقط به شدت خدایی هستند بلکه یک خصوصیت بارز دیگری هم دارند و آن اینکه «أُولي بَأْسٍ شَديدٍ» نیز هستند.
از همة اینها مهم تر «بَعَثْنا» است. اینکه این پهلوانان مبعوث خواهند شد: بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي بَأْسٍ شَديدٍ.
عبدهایی به شدت خدایی که نه فقط «أُولي بَأْسٍ شَديدٍ» هستند بلکه مبعوثند و این یعنی پشتوانه و پشتیبانی آسمانی دارند. یعنی اینکه ماجرای آنها ریشه در آسمان ها دارد.
« بَعث » حاکی از مأموریتی آسمانی است. یعنی جریانی از آسمان به سوی زمین درست همانند بعثت یک انسان از بین زمینیان به نبوت.
آیا خروجی قبل از خروج قائم؟
اگر این ماجرا در آینده باشد آیا بدین معنی است که نبردی قبل از قیامِ قائم که مورد تایید خداوند باشد اتفاق خواهد افتاد؟
خداوندا ما در روایات خواندیم که هر خروجی قبل از خروج قائم باطل است. هر پرچمی به جز پرچم صاحب الزمان باطل است.
تصور ما بر این بود که تا قبل از تشریف فرمایی صاحب الزمان باید دست بر روی دست بگذاریم تا مثلا تربیت شده های صهیونیست ها مثل داعش بیایند و با کشتن هشت نفر از مردان و پسرانمان به بهشت بروند و زنان و دختران مان را به إستحیاء و جهاد نکاح ببرند.
اما اینک در سورة اسراء صحبت از یک «وعده» است. وعده ای که به یقین مفعول خواهد شد. صحبت از لشگری از عبدهاست که به شدت خدایی هستند. صحبت از دو نبرد جدی با بنی اسرائیل است. دو نبرد در دو آیه: ابتدا در آیة 5 و سپس در آیة 7.
البته به لحاظ روایی، اگر جامعة حدیثی در نظر گرفته شود آنگاه جواب این سوال مشخص است.
روایات بسیاری خبر از خروجها و جنگهایی توسط لشگریان حق قبل از خروج قائم داده اند. از خروج یمانی و لشگر خراسانی تا احادیثی در باب خروج مردمانی از مشرق[i] و تا حدیث امام کاظم(ع) مبنی بر خروج مردی از قم[1] و چند روایت که جلوتر خواهد آمد – همه و همه – دلالت بر این دارند که خروجهایی برحق قبل از خروج قائم متصور است.
اما اینک بنای کار بر این است که از مسیر سورة اسراء به این سوال بپردازیم و چاره ای نیست جز اینکه ابتدا زمان این ماجرا مشخص گردد.
استنادات
[1] ) امام کاظم(ع): «مردی از قم، مردم را به سوی خدا دعوت می کند، افرادی گرد او جمع می شوند که قلب هایشان همچون پاره های آهن ستبر است که بادهای تند حوادث، آنان را نمی لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمی ترسند اعتماد آنان بر خداست و سرانجام کار از آن پرهیزکاران است»
[i] ) از امام باقر(ع) نقل شده است: «کَأَنِّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطْلُبُونَهُ فَلَا یُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلَی عَوَاتِقِهِمْ فَیُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا فَلَا یَقْبَلُونَهُ حَتَّی یَقُومُوا وَ لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَی صَاحِبِکُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّی لَوْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ لَأَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ».
«گویی میبینم مردمی در مشرق خروج کردهاند و خواستار حقّ هستند، ولی به ایشان داده نمیشود. آنان مجددا خواستار حق خود میشوند؛ اما به آنان داده نمیشود. پس چون چنین میبینند شمشیرهای خود را بر گردن خویش میافکنند(آماده کارزار میشوند). پس آنچه میطلبند به ایشان میدهند، ولی ایشان از پذیرفتن آن خودداری میکنند تا اینکه قیام نمایند و آنرا به کسی تحویل نمیدهند مگر به صاحب شما! کشتگانشان شهید هستند. بدانید اگر من خود آنرا درمییافتم، حتما خود را برای صاحب این امر نگاه میداشتم».[1]
بررسی سند روایت
در سلسله سند این روایت، راویانی قرار دارند که همگی ثقه و مورد اعتمادند:
احمد بن محمد بن سعید معروف به «ابن عقده» فردی ثقه و مورد اعتماد است.[2]
علی بن حسن بن علی بن فضال؛ ثقه و مورد اعتماد است.[3]
محمد بن حسن(صفار)؛ ثقه و مورد اعتماد است.[4]
حسن بن علی بن فضال؛ ثقه و مورد اعتماد است.[5]
احمد بن عمر حلبی؛ ثقه است.[6]
حسین بن موسی(بن سالم)؛ ثقه و مورد اعتماد است،[7] و یکی از اصول اربعه مأه نزد او بود.[8]
معمر بن یحیی بن سام؛ ثقه است.[9]
ابوخالد کابلی؛ نام وی وردان و لقب او کنکر بود و از حواریون امام سجاد(ع) به شمار میآمد و ثقه است.[10]
در نتیجه تمام راویان این روایت، افرادی ثقه و مورد اعتمادند. علاوه بر آنکه محتوای این حدیث در روایات دیگری از احادیث ذکر شده است.
عبدالله بن مسعود گفت: «در حضور رسول خدا(ص) بودیم جوانی از بنیهاشم آمد و رنگ آنحضرت تغییر کرد. گفتند: یا رسول اللَّه! چه اتفاقی رخ داده که ما در چهره شما اثر اندوه میبینیم؟! حضرتشان فرمود: ما اهلبیتی هستیم که خدا آخرت را برای ما خواسته و این خانوادهام بعد از من دچار بلا شده و (از حقوق خود) محروم خواهند شد تا اینکه عدهای که بیرقهای سیاهی دارند از طرف مشرق میآیند و دو مرتبه یا سه مرتبه حق خود را طلب میکنند و حق را به آنها نمیدهند تا اینکه جنگ کنند و پیروز شوند. آنگاه حق آنها را به آنان میدهند، ولی آنها قبول نمیکنند و آن را به مردی از اهلبیت من تحویل میدهند که او زمین را پر از عدل میکند بعد از آنکه از ظلم پر شده باشد. هر کدام از شما که آن زمان را درک کردید، باید خود را به ایشان برسانید، حتی اگر لازم باشد که با دست و سینه خود از روی برفها حرکت کنید؛ زیرا که او مهدی(ع) است».[11]
مشابه این روایت در منابع اهلسنت نیز دیده میشود:
رسول خدا(ص) فرمود: «ما اهلبیتی هستیم که خداوند، آخرت را برای ما به جای دنیا برگزیده است، و زود است که اهلبیت من، پس از من، در شهرها تحت فشار قرار گیرند و رانده شوند، تا اینکه صاحبانِ پرچمهای سیاه از مشرق سر برآورند و حق را طلب نمایند، ولی به آنها داده نمیشود. دوباره طلب میکنند، ولی داده نمیشود. بار سوم، طلب میکنند. باز هم داده نمیشود؛ لذا میجنگند و پیروز میشوند. پس هر کس از شما و از نسل شما آن زمان را درک کرد، نزد امامی از اهلبیت من بیاید، هرچند که پابرهنه بر برف و سرما باشد؛ چرا که آنان پرچمهای هدایت هستند. آنها پرچم قیام خویش را به مردی از اهلبیت من تحویل میدهند که نامش، همنام من است … و حاکم زمین میشود و آنرا آکنده از عدل و داد میکند، همانگونه که آکنده از جور و ستم شده است».[12]
[1]. ابن أبی زینب (نعمانی)، محمد بن ابراهیم، الغیبة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 273، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397ق.
[2]. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص 94، قم، مؤسسة نشر اسلامی، چاپ ششم، 1365ش.
[3]. همان، ص 257.
[4]. همان، ص 354.
[5]. حلی، حسن بن علیّ بن داود، الرجال، محقق، مصحح، بحرالعلوم، محمدصادق، ص 114، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1342ش.
[6]. علامه حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلی، ص 20، نجف اشرف، دار الذخائر، چاپ دوم، 1411ق.
[7].رجال النجاشی، ص 45.
[8]. طوسی، محمد بن حسن، فهرست کتب الشیعة و أصولهم و أسماء المصنّفین و أصحاب الأصول، ص 127، قم، ستاره، چاپ اول، 1420ق.
[9]. رجال النجاشی، ص 425
[10]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، محقق، مصحح، شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصطفوی، حسن، ص 309، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق.
[11]. طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 442، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق.
[12]. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 4، ص 511، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق.
[13]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 52، ص 243، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.