قٰالُوا سُبْحٰانَكَ لاٰ عِلْمَ لَنٰا إِلاّٰ مٰا عَلَّمْتَنٰا إِنَّكَ أَنْتَ اَلْعَلِيمُ اَلْحَكِيمُ ﴿البقرة، 32﴾ ملائک گفتند: خدایا این تویی که سُبحان هستی و نیست علمی از برای ما، مگر آنچه به ما تعلیم کردهای |
خدایا ما بلد نیستیم .. حتی جبرئیل(ع)؛ حتی اسرافیلِ بزرگ هم (ع)؛
معادلهای که میلیونها سال روی میز خدا حل نشده باقی بود
ملائک هاج و واج به آنها نگاه کردند:
– اسمهای آنها !! ـ أَسْماءِ هؤُلاء !!
آزمون ملائک آغاز و نگاهشان به سوی عرش دوخته شده بود: انواری عجیب و عظیم در حال طواف به دور عرش(حدیث در فصول بعدی).
یک نگاهی به «آنها» انداختند. دوباره به «آنها» نگاه کردند، و دوباره و باز دوباره .. اما بلد نبودند. بلد نبودند آنها را تبیین و «إنباء» کنند.
از زمین تا آسمانها، حتی تا اوج آسمان هفتم، چیزی نبود که بلد نباشند یا از دسترسشان خارج باشد. اگر هم بلد نبودند لااقل جبرئیل، میکائیل و یا اسرافیل بزرگ حتماً میدانستند.
اما «آنها» خیلی فراتر از آسمانها بودند، حتی خیلی فراتر از آسمان هفتم. این بار حتی جبرئیل و میکائیل و حتی اسرافیل هم «آنها» را بلد نبودند.
در همان آغاز ماجرای آدم(ع)؛ خداوند امتحانی عجیب و غریب به پا کرده بود. عرق سرد بر پیشانی جبرئیل نشسته بود. اسرافیل هم شرمنده سرش را پایین انداخته بود. و همگی باهم گفتند خدایا ما بلد نیستیم.
ll#تفسير_نوجوان